۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

نازنین

ساعت دو و نيم ظهر جمعه بود و پاساژ طبق معمول جمعه ها خيلي خلوت بود تك و توك مغازه ها باز بودن و هرز چند گاهي چند تا مشتري رد ميشد
بيشتر بچه هاي مغازه دار يم كه بودن داشتن ميبستن تا برن ناهار
منم تو همين فكرا بودم و ميخواستم بعدشم برم خونه تا فردا بي خيال كاسبي بشم
كه يه دختر اومد تو مغازه و سلام كرد.
ح:عليك خوش اومدين .در خدمتم بفرمائين.
*:مرسي ميخواستم چند تا از كاراتونو ببينم تا يكيشو انتخاب كنم.
ح:خواهش شما هميه كارا رو ببينيد.
*:چرا اغلب مغازه ها بستن؟پس ماها كه فقط اين روز ميتونيم بيايم خريد چيكار كنيم؟
ح:خوب روال روز جمعه همين طوره.مخصوصن كه الان ساعت ناهارم هست.
*:اا پس مزاحم شدم ميخواستين برين غذا بخوريد.
ح:نه مراحمين . شما مقدم ترين.ناهار دير نميشه.
افتخار بدين ناهارم در خدمت باشيم.
اينو گفتم تا ببينم حدسم درست بوده يا نه.
*:ممنونم من كار دارم با شه براي يه وقت مناسب تر.
ح:در هر صورت خوشحال ميشدم.
بعد از نشون دادن چند تا كار عمدي دستمو چسبوندم به دستش تا عكس العملش رو ببينم.
اونم بدش نيومد و بروي خودش نياورد.
اون كم كم تغير جا داده بود و حالا تغريبا نزديك من ايستاده بود جاي من پشت ميز و طوري بود كه از بيرون زياد ديد نداشت.
وقتي دقت كردم فهميدم زير مانتوش فقط يه سوتيئن بسته و لباسي تنش نيست.
ح:هوا چقر گرم شده.خانمه..
*:من نازنين هستم.
ح:بله نازنين خانم خيلي گرمه نه؟
ن: اره منم زياد طاقت گرما ندارم نميتونم زياد بپوشم.
ح:اينكه خيلي خوبه خوشبحال من ميشه.
يه نگاه عميقي بهم كرد كه گفتم الان قاط ميزنه و دري وري ميگه.
اما نه خبري نشد.
ن:مثل اينكه شب جمعه اي تنها موندي كه حالا خوشبحالت ميشه.
ح:اره بد جوري .
ن:اخي نازي چرا؟
ح:گرفتاري مجال اين چيزارو نميده كه نون 4 تا خوانواده رو بايد بدم.
ن:با نمكم كه هستي.
ح:هم با نمكم هم خوشمزه اما كسي نيست تا مزمو بچشه حيف.
ن:چيه حالت بدجوري خرابه .
ح:خوب دختر به اين نازي ديدم توام بودي حالت بهتر از اين نميشد.
ن:حالا اين حرفا يعني چي؟
ح:هيچي اما بد نبود يه ناهاري باهم بوديم و بدشم بلاخره يه جائي ميرفتيم.
ن:ببين من امروز كار دارم و فقط وقت خريد داشتم پس نميتونم باهات بيام.
ح:باشه عيبي نداره.
ن:نه دلم نمياد اين جوري بموني .
ح:يعني چي؟
نازنين كمي بيشتر اومد سمت من و با دستش كيرمو از روي شلوار گرفت و شروع به ماليدنش كرد.
ن:اينجوري.
اونم كه بي جنبه سريع قد علم كرد.
هر چيزي رو فكرشو ميكردم اما اينكه خودش بخواد اونم تو مغازه به اين شكل رو نه.
سرشو اورد جلو و لبشو رو لبم گذاشت با يه بوسه و بد لب پائينمو كشيد بين لباش و مكيدش.
بدش زبونشو داد تو دهنم منم شروع به مكيدنش كردم.
موقعيت اصلا طوري نبود كه بشه به لب بازي ادامه داد واسه همين به بهانيه ديد زدن بيرون لبم ازش جدا كردم و خم شدم روي ميز تا ديدم به بيرون بيشتر باشه
اما پرنده تو راهروي ما پر نميزد.
يكي دو تا از مغازه ها هم كه بودن داشتن تغير ويترين ميدادن و از مغازشون بيرون نميومدن.
كمي خيالم راحت تر شد.
ديدم نازي زيپمو داد پائين و بد شورتمو تا زير بيضه هام كشيد و با دستش شروع به ماليدنش كرد.
اون چهار گرم مغزمم كه كار ميكرد با اين كارش هنگ كرد و ديگه به هيچ چيز غير سكس و ارضا شدن فكر نميكردم.
يه كم كه گذشت گفتم يه بوسش نميكني تا بچه راحت بشه خجالتش بريزه؟
ن:اره چقدرم اين بچه اهل خجالته.
سرشو برد پائين و سر كيرمو كرد تو دهنش.
يه استاد تو امر مهم ساك زدن بود.
شايدم تو اون حالت و شرايط براي من خيلي جالب بود.
تا اونجا كه تونست تو دهنش كرد و چند بار بيرون اوردش و دوباره خوردش.
لذت خيلي زيادي ميبردم يه هيجان جذابي داشت هم ترس هم لذت.
وقتي حسابي خيسش كرد سرشو اورد بالا و راهت كنارم ايستاد و با دستش شروع به ارضائ كردنه من كرد.
يه نگاه يه بيرون انداختم و يه دستمو بردم از بين يغيه مانتوش رسوندم به سوتئينش اونو دادم بالا و هالا سينه هاشو راحت لمس ميكردم.
يكم ماليدمشون و بد دو تا انگوشتمو كردم تو دهنش اونم انگار داره ساك ميزنه خوب مكيدشون و خيسشون كرد.
انگوشتامو از دهنش بيرون اوردم و باز بردم زير مانتوش نوك سينشو باهاش گرفتم خيس بودن اونا يه هال خوبي به نازي داد و نك سينه هاش زود بر جسته شد و با لرزيدن تنش فهميدم اونم حشري شده.
اون داشت با سرعت دستشو رو كيرم با لا پائين ميكرد
من كه دير ارضا ميشم واسيه اينكه اونجا خيلي خطرناك بود بدنمو سفت ميكردم تا انزالمو جلو بندازم
اونم كارشو خوب بلد بود سرشو اورد كنار گوشم لاليه گوشمو خورد و بد نك زبونشو كرد توي گوشم.
از اين كار ش خيلي لذت بردم .
كل تنم مور مور شد اونم چند بار ديگه اين كارشو تكرار كرد.
از تكون خوردن هاي من و لرزش پام فهميد ديگه دارم به اخرش ميرسم.
ن:دستمال داري؟
من كه هال حرف زدن نداشتم با چشم جاي دستمالو نشون دادم.
چند تا از جعبش كشيد و گرفت تو دستش منتظر.
سرعت دستشو رويه كيرم زياد كرده بود.
منم همچين شهوتي شده بودم كه اگه جاش بود همچين ميكردمش تا از وسط نصف بشه.
فشار ابو تو تنم هس كردم و دستام بي اختيار مشت شدن.
اونم زود دستشو كه دستمال داشت گرفت جلوش و پرتاب ابمو مهار كرد بد دستمالو چسبوند به سرش و با اون دستش كمك ميكرد تا هميه ابم تخليه بشه براي چند لحظه چشمامو نا خود اگاه بستم و توي درياي لذت قرق شدم.
وقتي كامل خالي شدم نازي شرتمو سر جاش بر گردوند و زيپمو داد بالا بد يه بوس كوچولو داد.
ن:خوب بود حالا راضي شدي.
ح:عالي بود مرسي.
ن:من ديرمه و بايد برم .
ح:ازت ممنونم بيا اين كارت منه توام اگه ميشه شمارتو بده تا بد اين لطفتو جبران كنم.
ن:ااا با شه ياداشت كن.
وقتي اون رفت تازه داشتم عادي ميشدم و ميفهميدم عمق درياي كوس خل بودنمو.
واقعا اگه تو اون لحظات كسي ميومد تو چي ميشد.

حامی و ساره

حامي و ساره

از روي صندلي بلند شديم و با معلم مون خداحافظي كرديم من باهاش تا دم در رفتم
و قتي برگشتم تو اتاقم ساره گفت:بيا كمي رو اين مسائل با هم كار كنيم من اين دو سه تاي اخري رو خوب متوجه نشدم.
درو بستم و نشستيم رو صندلي كنار هم و شروع كرديم مرور درس
بعد از نيم ساعت پا شدم رفتم دو تا چائي اوردم تا گلوئي تازه كنيم
من خودم اصولا معتاد چائيم
اومدم تو اتاق ديدم ساره ايستاده كناره پنجره و داره بيرون رو نگاه ميكنه
ح:چيه خسته شدي؟
س:اره بيا اينجا.
ح:اول بيا چائيتو بخور چون من سردشو اصلان دوست ندارم.
س اومد رو صندليش نشست البته جوري كه رونش كامل چسبيد به پام
بعد شروع به چائي خوردن كرد
منم به روي خودن نياوردم
كمي بعد با دست چپش شروع به بازي با دست من كرد
س:خيلي فريبا رو دوست داري و الان از دستش ناراحتي؟
ح:نه. چرا بايد ناراحت باشم؟
س:خوب واسه اون كارش ديگه.
ح:راستش من زياد ازش خوشم نميومد وگرنه.
س:وگرنه چي ميزديش يا نميزاشتي اون اتفاقا بيفته؟
ح:نه بابا .به من چه هر كاري دوست داره بكنه.هر كاريم دوست داشته كرده.
س:يعني از اينكه با كامي ريخت رو هم و با هم سكس كردن ناراحت نشدي؟
ح:حقيقتش اولش چرا خيلي بدم اومد اما وقتي خوب فكر كردم ديدم دليلي واسه ناراحتي وجود نداره رابطيه ما فقط براي سكس كردن بوده و اون بعدش از كسه ديگه اي واسه سكس كردن خوشش اومد حالا اون كس هر كسي ميتونسته باشه ديگه فرقي نداره كامي
. پسر خاليه من باشه يا هر غريبيه ديگه اي
اما اگه رابطمون بر اساسه دوست داشتن و عشق بود اصلان نميتونستم قبول كنم يعني برام خيلي سخت تر ميشد چون اونوقت اين كارش يه خيانت زشت بود .
س:خوب اين حرفات قبول اما اينكه كا مي هر چي باشه پسر خالته و تو ازش توقع داشتي يا نه؟
ح: ببين بهت ميگم اما به فريبا نگو .قبل از ايجاد اون رابطه وقتي كامي فهميد فريبا ميخواد باهاش دوستي كنه به من زنگ زد و از سير تا خياره قضيرو گفت.
منم گفتم هر جوري دوست داره رفتار كنه اما اگه بهم نميگفت و اينكارو ميكرد وقتي ميفهميدم كلي از دستش ناراحت ميشدم
كه واسه خاطر يه دوستي كردن با يه دختر اونم در حد سكس فقط بخواد بهم دروغ بگه يا ازم پنهونش كنه
اون وقت كارشو دور زدن خودم ميديدم و اگه هر كسيم ايكارو بكنه دخترو پسرم نداره اينجوري طرفش و بي ارزش كرده والبته همچين ادمي ارزش رفاقت كردن و نداره.
س:كه اين طور.
ح:پس چي نكنه تو منتظر بودي بخاطره اون دختر بيفتم تو بستر بيماري و دق كنم؟
س:نه بابا من اينا رو نميدونستم.
ح:خوب هالا كه دونستي پس انقدر سوال نكن.
كم كم اون رون پاشو روي پام گذاشته بود و بازيه دستش با دستم تنمو مور مور ميكرد.
كمي داغ شده بودم اما اين رفتارشو پاي صميميتش ميذاشتم و طبعا عكس والعملي نشون نميدادم.
از جام بلند شدم به كنار پنجره رفتم و به منظريه بيرون نگاه كردم
از پنجريه اتاقم كلي دارو درختو ميشد ديد و اين تابلوي سبز بهم ارامش ميداد
ساره پا شد اومد پشت سرم و خودشو چسبوند بهم گرمايه تنش بخوصوص سينه هاشو احساس ميكردم
س:ببينم يه سوال ديگه بپرسم؟
ح:بپرس تو كه منو هامله كردي.
س:اصلان هيچ احسا
ميون حرفش پريدم
ح:مگه عقلت كمه از اين چرتا نپرس .
ساره منو به سمت خودش چرخوند حالا اون تو بغلم بود و اون سينه هاي بزرگ و داغشو محكم چسبوند به سينه هام
من فقط نگاه ميكردم نميفهميدم اين كاراش يعني چي
سرشو اورد جلو گوشيه لبمو بوسيد
من كه داغ بودم ديگه خون به مغزم نرسيد كلن سرشو با دستام گرفتم و لبمو رو لبش گذاشتم
لبايه گوشتي و پرشو شروع به خوردن كردم
اونم خوشش اومده بود و قشنگ همكاري ميكرد
بد از چند دقيقه لبشو جدا كرد و
گفت: من ديگه برم ميترسم يهو كسي بياد تو اتاق.
ح:نترس كسي نمياد خيالت راحت باشه.
س:ببين الان ميخوام برم باشه .
ح:اوكيه برو.
يه بوس كوچولو از لپم كرد گفت:
بهت زنگ ميزنم فعلان خدا حافظ و ممنون.
ح:من ممنونم و خدا حافظ.
اون رفت و من موندم با كلي فكراي مختلف و يه حرارت زياد كه از تحريكات اون به جا مونده بود
وقتي كه اينجوري ميشدم اگه خالي نميشدم بعدش بيضه درد ميگرفتم.
واسه همين رفتم دو تا قرص كدئين خوردم.
اون روزو شب گذشت و فرداش بعد ازظهر بود كه زنگ زد
س:سلام ميتوني بياي اينجا؟
ح:اره مگه چيزي شده؟
س:ااا زود بيا منتظرم.
صبر نكرد تا چيزي بگم و گوشيو قطع كرد.
وقتي رسيدم و رفتم تو سالون خونشون
از اتاقش اومد بيرون
س:سلام چه عجب يه بار زود اومدي.
ح:عليك مگه چه خبره كه ميگي زود اومدم؟
س:هيچي اخه مامانم اينا زود ميان.
ح:واي مامانش اينا .
س: زهر مار مسخره.
ح:حالا خانم ماره بيا زود تا نرسيدن يه چند تا نيش اساسي منو بزن.
س:هه هه هه.خنديدم.
دستاشو گرفتم نشوندمش روي پام اونم صورتشو اورد جلوم انگار كه منتظر چيزي بود
منم كه منظورشو خوب فهميده بودم شروع به خوردن لباش كردم
بعد از چند لحظه از روي بلند شد
س:لبيه مبل بشين.
بعد خودش پاهاشو دو طرف پاهام گذاشت و رو در رو باهام نشست روي پام.
هالا كامل تنش تو بغلم بود و لبشو به لبم رسوند و شروع به مكيدن لب پائينم كرد
يه پيرهن تنش بود كه دو تا دوكميه بالاشو باز گذاشته بود منم كمكم باقيه دكمه هاشو باز كردم و همينطور كه داشت زبونمو ميك ميزد اونو از تنش بيرون اوردم و انداختم رو زمين
پيرهن منو باز كرد و افتاد پشت سرم
سينه هاي گرد و بزرگش به تنم چسبيده بودن
و يه سوتين مشكي اونا رو قايم ميكرد
بازش كردم و با شدت از تنش كشيدمش
س:چته پارش كردي.
ح:هيچي نگو كه اين بلا سر خودت مياد ا.
حالا اون سيته هاي خوش فورم و داغش لخت جلوم بود و نوكايه برجستش دعوتم ميكرد تا حسابي ميكشون بزنم
معطلشون نذاشتم و شروع به خوردنشون كردم
صداي س بلند شده بود و سرمو به سمت سينش فشار ميداد
ميگفت:جون بخورشون جون چقدر خوب ميخوري.
طاقت نياورد سرمو بلند كرد و شروع به مكيدنه لبام كرد
اون يه دامن كوتاه پوشيده بود و با نشستنش رو پام رونايه لختش و ميديدم .
س:پاشو بريم تو اتاقم.
ح:به به ميخواي اتاقتونو بهم نشون بدين خانم خوشگله؟
س:حامي اخه الان وقت دلقك بازيه.
ح:نه حق با تو. الان وقت تجاوز كردن و به خاك و خون كشيدن.
با هم به اتاقش رفتيم كنار تختش ايستاده بودم
س:بازم خل بازيت گرفته ها زود باش ديگه.
ح:چيو زود باشم الان بايد چيكار كنم كه نكردم و شما از انجام ندادنش تشخيص دادين بنده خلم.
س:مرض درد كوفت.
ح:واي واي چه چيزاي بدي داري.
س خم شد و دكميه شلوارمو باز كرد بعد زيپمو داد پائين از اذيت كردناي من خيلي حرصش گرفته بود.
ح:خوب بابا جون خودم درش ميارم الان پارش ميكني اونوقت منم واسه تلافي بايد همين كارو باهات بكنم.
شلاوارمو در اوردم و روي تخت نشستم س جلوم ايستاد و سينشو جلوي دهنم اورد شروع به خوردنش كردم
خم شد روم با اين كارش سينش از دهنم بيرون اومد اون پائين تر اومد
و لبمو بوسيد زبونشو فرستاد تو دهنم چند لحظه كه مكيدمش روي چونمو بوسيد و يه ميك كوچيك زد
زير گلومو هم همين طور بد به سينم رسيد هر دوشو بوسيد و نوكشونو مكيد و يه گاز گوچيك ازشون گرفت اين كارش خيلي تحريكم كرد
پس ازش خواستم بازم اين كارشو تكرار كنه
كمي پائين تر نزديكش رسيد و تصور اينكه الان ميخواد باهاش چيكار كنه حسابي هالمو خراب تر ميكرد
كمي از روي شرتم دست كشيد روش بد با لباش اونو لمس ميكرد حرارت دهنش ديونم ميكرد با بوسه هاي كوتاه و قرار دادن چند ثانيه اي بين لباش
خون و تو رگام ميدوند
يه دستشو فرستاد تو شرتم و كيرمو گرفت كمي فشارش داد و باز از اون رو با كاراش لذتو تو تنم سرازير ميكرد
هلم داد به پشت دراز كشيدم رو تختش
بعد از چند لحظه شرتمو با دستش گرفت كمرمو بالا گرفتم تا راحت بتونه درش بياره
حالا اون داشت با زبون زدن بهش و با فشار انگوشتش باهاش هال ميكرد
ح:بخورش.
س:هيس هيچي نگو فقط.
سرشو كرد تو دهنش و كمي مكيد و هم زمان با انگشتاش شروع به بالا پائين كردنش كرد
كمي بعد تا جائي كه ميتونست ميكردش تو دهنش وقتي ميخواست هق بزنه درش مياورد و دوباره تكرار ميكرد
بلندش كردم و خوابوندمش رو تخت و دامنشو خواستم در بيارم نذاشت.
س:اين كه كوچيكه و مزاحم كارت نيست پس درش نيار باشه.
ح:باشه.
خواستم شرتشو در بيارم بازم نذاشت.
س:نميخوام درش بياري.
ح:بله راحت باشين شما.
روش دراز كشيدم .كيرمو روي كوسش گذاشتو و خودمو ميماليدم بتنش با بالا پائين كردن خودم اونم رويه كوسش بالا پائين ميشد همين كار بيشتر شهوتيش كرد
با دستش شورتشو كنار زد و گفت: حالا بچسبون به نازم.
اينكارو كردم گرمايه كوسش ديونه كننده بود شروع كردم به كمر زدن اروم اينكارو ميكردم اما صدايه ناليه س بلند شده بود
سرمو كنار لبش بردم با ولع شروع به خوردن لبم كرد
وسط پاش نشستم اونا رو از هم باز كردم
وقتي سرشو بردم نزديكش با نگراني نگام كرد
س:هوي داري چيكار ميكني.
ح:نترس هواسم هست.
سرشو اروم تويه كسش فرو كردم يه كم كه فرو رفت بيرون كشيدم و دوباره اينكارو ادامه دادم
با اين كارم اون ديگه تو ابرا بود و ديگه ناله هاش به جيغ زدن تبديل شده بود
ديدم داره هال ميكنه پس سرعتمو بيشتر كردم اما هواسم جمع بود كه كمي بيشتر فرو نره
بعد از چند دقيقه از سفت شدن بدنش فهميدم ميخواد ارضائ شه واسه اينكه يهو بي اراده خودشو نچسبونه بهم و كاري كه نبايد بشه بشه كيرم بيرون اوردم و با دست براش ادامه دادم و اون زود اورگاسم شد و بيهال شد اما من مونده بودم ديدم سينش بد جوري چشمك ميزنه
رفتم روي تنش پاهامو دو طرفش طوري ميزون كردم كه كيرو وسط سينش باشه اونم با دستش اونا رو محكم بهم چسبوند
شروع به عقب و جلو كردنش كردم
كمي سرشو خم كرد و گاهي سرشو ميخورد
با تند تر شدن اينكارم ديگه صدام در اومده بود و به لحظه هاي اوج نزديك ميشدم كمي با دستم سينه ها شو محكم تر بهم فشار دادم تا حلقيه دور كيرم تنگ تر بشه همين باعث شد ديگه نتونم طاقت بيارم و همونجا خودمو خالي كردم.